بيان وقايع روز عاشورا
به وب سایت من خوش آمدید

ایستادن در هنگام نماز چه فایده ای دارد؟

  تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان محراب و آدرس mahdiabed2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 56
بازدید هفته : 176
بازدید ماه : 176
بازدید کل : 16480
تعداد مطالب : 68
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


کسب درآمد

نام و نام خانوادگي
پست الکترونيکي
مبلغ به تومان

آمار مطالب

کل مطالب : 68
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 34
باردید دیروز : 56
بازدید هفته : 176
بازدید ماه : 176
بازدید سال : 843
بازدید کلی : 16480
بيان وقايع روز عاشورا





چون شب عاشورا به پايان رسيد و سپيده روز دهم محرّم دميد حضرت سيّدالشّهداء عليه السّلام نماز بگزاشت پس از آن به تَعْبيه [=آماده سازی] صفوف لشكر خود پرداخت و به روايتى فرمود كه تمام شماها در اين روز كشته خواهيد شد و جز علىّ بن الحسين عليه السّلام كس زنده نخواهد ماند . و مجموع لشكر آن حضرت سى دو نفر سوار و چهل تن پياده بودند و به روايت ديگر هشتاد و دو پياده ، و به روايتى كه از جناب امام محمّد باقر عليه السّلام وارد شده چهل و پنج سوار و صد تن پياده بودند و سبط ابن الجَوزى در (تذكره ) نيز همين عدد را اختيار كرده (137) و مجموع لشكر پسر سعد شش هزار تن و موافق بعضى مَقاتِل بيست هزار؛ و بيست و دو هزار و به روايتى سى هزار نفر وارد شده است و كلمات ارباب سِير و مقاتل در عدد سپاه آن حضرت و عسكر عمر سعد اختلاف بسيار دارد . پس حضرت صفوف لشكر را به اين طرز آراست زهير بن قين را در مَيمَنَه [=سمت راست لشکر] بازداشت ، و حبيب بن مُظاهَر را در مَيسَرَه [=سمت چپ لشکر] اصحاب خود گماشت و رايَتِ جنگ را به برادرش عبّاس عطا فرمود و موافق بعض كلمات بيست تن با زُهير در ميمنه و بيست تن با حبيب در ميسره بازداشت و خود با ساير سپاه در قلب جا كرد و خِيام محترم را از پس پشت انداختند و امر فرمود كه هيزم و نى هائى را كه اندوخته بودند در خندقى كه اطراف خِيام كنده بودند ريختند و آتش در آنها افروختند براى آنكه آن كافران را مانعى باشد از آنكه به خِيام محترم بريزند . و از آن سوى نيز عمر سعد لشكر خود را مرتّب ساخت (138) ميمنه سپاه را به عمرو بن الحَجّاج سپرد و شمر ملعون ذى الجَوشن را در ميسره جاى داد و عُروَة بن قيس را بر سواران گماشت وشَبَث بن رِبعى را با رجّاله بازداشت ، و رايت جنگ را با غلام خود در يد گذاشت . و روايت است كه امام حسين عليه السّلام دست به دعا برداشت و گفت : و اَنْتَ رَجائي في كُلِّ شِدَّةٍ؛ وَ اَنْتَ لي في كُلِّ اَمرٍ نَزَلَ بى ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ؛ كَمْ مِنْ هَمٍّ يَضْعُفُ فيهِ الْفؤادُ وَ تَقِلُّ فيهِ الْحيلَةُ وَ يَخْذُلُ فيهِ الصَّديقُ وَ يَشْمَتُ فيهِ اْلعَدُوُّ، اَنزَلْتُهُ بِكَ وَ شَكَوْتُهُ اِلَيْكَ، رَغْبةً مِنّى اِلَيكَ عَمَّنْ سِواكَ فَفَرَّجْتَهُ عَنّي وَ كَشَفْتَهُ؛ فَاَنْتَ وَلِىُّ كُلِّ نِعْمَةٍ وَ صاحِبُ كُلّ حَسَنَةٍ وَ مُنْتَهَى كُلِّ رَغْبَةٍ [= ... ای خدا تو امید من هستی در هر شدّت و سختی! و تو برای من در هر امری تکیه گاه و اسباب اعتماد هستی! چه بسیار از اندوه و نگرانی که دل انسان در آن ضعیف میشود و راه چاره بر او بسته شده و دوستان او را در آنحال تنها و بی کمک واگذارند و دشمن در آنحال بر گرفتاری انسان شَماتَت و شادکامی کند؛ ولی با این وجود، من آن گرفتاری را به نزد تو فروگذاردم و بتو شکایت آنرا بردم؛ زیرا رَغبَت من تنها بتو بود و نه بغیر تو؛ پس تو نیز آنرا از من باز کرده و گشودی؛ براستی که تو سرپرست هر نعمت و صاحِب هر نکوئی و منتهای هر میل و امید هستی!](139). اين وقت از آن سوى، لشكرِ پسر سعد جنبش كردند و در گرداگرد مُعَسكَر امام حسين عليه السّلام جَوَلان دادند؛ از هر طرف كه مى رفتند آن خندق و آتش افروخته را مى ديدند . پس شمر ملعون به صداى بلند فرياد برداشت كه اى حسين ! پيش از آنكه قيامت رسد شتاب كردى به آتش ، حضرت فرمود : اين گوينده كيست ؟ گويا شمر است ، گفتند : بلى جز او نيست ، فرمود : اى پسر آن زنى كه بز چرانى مى كرده ، تو سزاوارترى به دخول در آتش . مسلم بن عَوْسَجَه خواست تيرى به جانب آن ملعون افكند آن حضرت رضا نداد و منعش فرمود، عرض كرد : رخصت فرما تا او را هدف تير سازم همانا او فاسق و از دشمنان خدا و از بزرگان ستمكاران است و خداوند مرا بر او تمكين داده . حضرت فرمود : مكروه مى دارم كه من با اين جماعت ابتدا به مقاتلت كنم
[نکته: باز هم ثابت میشود که امام حسین – علیه السلام – قصد جِهاد ابتدائی نداشته اند ولی آن اَشقِیاء حضرت را ناچار از دفاع و شهادت نموده اند؛ لَعَنَهُمُ اللهُ – س]. اين وقت حضرت امام حسين عليه السّلام راحله خويش را طلبيد و سوار شد و به صوت بلند فرياد برداشت كه مى شنيدند صداى آن حضرت را بيشتر مردم و فرمود آنچه حاصلش اين است : اى مردم ! به هواى نفس عجلت مكنيد و گوش به كلام من دهيد تا شما را بدانچه سزاوار است موعظتى گويم و عذر خودم را بر شما ظاهر سازم پس اگر با من انصاف دهيد سعادت خواهيد يافت و اگر از دَرِ انصاف بيرون شويد، پس آراى پراكنده خود را مجتمع سازيد و زير و بالاى اين امر را به نظر تاءمل ملاحظه نمائيد تا آنكه امر بر شما پوشيده و مستور نماند پس از آن بپردازيد به من و مرا مهلتى مدهيد؛ همانا ولىّ من خداوندى است كه قرآن را فرو فرستاده و اوست متّولى امور صالحان . راوى گفت كه چون خواهران آن حضرت اين كلمات را شنيدند صيحه كشيدند و گريستند و دختران آن جناب نيز به گريه در آمدند، پس بلند شد صداهاى ايشان حضرت امام حسين عليه السّلام فرستاد به نزد ايشان برادر خود عبّاس بن على عليه السّلام و فرزند خود على اكبر را و فرمود به ايشان كه ساكت كنيد زنها را، سوگند به جان خودم كه بعد از اين گريه ايشان بسيار خواهد شد . و چون زنها ساكت شدند آن حضرت خداى را حمد و ثنا گفت به آنچه سزاوار اوست و درود فرستاد بر حضرت رسول و ملائكه و رسولان خدا عليهماالسّلام و شنيده نشد هرگز متكلّمى پيش از آن حضرت و بعد از او به بلاغت او . پس فرمود : اى جماعت ! نيك تأمّل كنيد و ببينيد كه من كيستم و با كه نسبت دارم آنگاه به خويش آئيد و خويشتن را ملامت كنيد و نگران شويد كه آيا شايسته است براى شما قتل من و هتك حرمت من ؟ آيا من نيستم پسر دختر پيغمبر شما؟ آيا من نيستم پسر وصى پيغمبر و ابن عمّ او و آن كسى كه اول مؤ منان بود كه تصديق رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم نمود به آنچه از جانب خدا آورده بود؟ آيا حمزه سيّد الشّهدا عمّ من نيست ؟ آيا جعفر كه با دو بال در بهشت پرواز مى كند عمّ من نيست ؟ آيا به شما نرسيده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم د رحقّ من و برادرم حسن عليه السّلام فرمود كه ايشان دو سيّد جوانان اهل بهشت اند؟ پس اگر سخن مرا تصديق كنيد اصابه حقّ كرده باشيد، به خدا سوگند كه هرگز سخن دروغ نگفته ام از زمانى كه دانستم خداوند دروغگو را دشمن مى دارد، و با اين همه اگر مرا تكذيب مى كنيد پس در ميان شما كسانى مى باشند كه از اين سخن آگهى دارند، اگر از ايشان بپرسيد به شما خبر مى دهند، بپرسيد از جابربن عبداللّه انصارى ، و ابو سعيد خُدرى و سهل بن سعد ساعدى ، وزيد بن ارقم ، و اَنَس بن مالك تا شما را خبر دهند، همانا ايشان اين كلام را در حقّ من و برادرم حسن از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم شنيده اند . آيا اين مطلب كافى نيست شما رادر آنكه حاجز ريختن خون من شود؟ [نکته: این بیانات حضرت نیز همانند دیگر بیانات ایشان دالّ بر اینست که خود، قصد جنگ نداشته اند و آن مَلاعین، جنگ را بر آن حضرت و خاندان او اجبار نمودند؛ مُضافاً اینکه: اگر آن حضرت قصد جِهاد ابتدائی داشتند، سپاهی رزمی و مجهّز براه می انداختند؛ نه آنکه با جمع قلیلی از اصحاب صدق و خاندان اِخلاص، راه مهاجرت در پیش گرفته و و با زنان و کودکان بی پناه در محاصره ی دشمنان سنگدل گرفتار آیند. این بیانگر نِهایت مظلومیّت آن سرور و خاندان اوست – علیهِمُ السّلامُ – و نهایت بیرحمی و گستاخی و سنگدلی دشمنان ایشان! – س]. شمر به آن حضرت گفت كه من خدا را از طريق شك و رَيب، بيرون صراط مستقيم عبادت كرده باشم اگر بدانم تو چه گوئى!! چون حبيب سخن شمر را شنيد گفت : اى شمر! به خدا سوگند كه من ترا چنين مى بينم كه خداى را به هفتاد طريق از شكّ و ريب عبادت مى كنى ، و من شهادت مى دهم كه اين سخن را به جناب امام حسين عليه السّلام راست گفتى كه من نمى دانم چه مى گوئى البتّه نمى دانى ؛ چه آنكه خداوند قلب ترا به خاتمِ خشم مختوم داشته و به غشاوت غضب مستور فرموده . ديگر باره جناب امام حسين عليه السّلام لشكر را خطاب نموده و فرمود : اگر بدانچه كه گفتم شما را شكّ و شبهه اى است آيا در اين مطلب هم شكّ مى كنيد كه من پسر دختر پيغمبر شما مى باشم ؟ به خدا قسم كه در ميان مشرق و مغرب پسر دختر پغمبرى جز من نيست ، خواه در ميان شما و خواه در غير شما، واى بر شما! آيا كسى از شما را كشته ام كه خون او از من طلب كنيد؟ يا مالى را از شما تباه كرده ام ؟ يا كسى را به جراحتى آسيب زده ام تا قصاص جوئيد؟ هيچ كس آن حضرت را پاسخ نگفت ، ديگر باره ندا در داد كه اى شَبَث بن رِبْعى و اى حَجّار بن اَبْجَر و اى قيس بن اشعث و اى زيد بن حارث مگر شما نبوديد كه براى من نوشتيد كه ميوه هاى اشجار ما رسيده و بوستانهاى ما سبز و رَيّان [= با طراوت و سیراب] گشته است اگر به سوى ما آيى از براى ياريت لشكرها آراسته ايم ؟ اين وقت قيس بن اشعث آغاز سخن كرد و گفت : ما نمى دانيم چه مى گوئى ولكن حكم بنى عمّ خود يزيد و ابن زياد را بپذير تا آنكه ترا جز به دلخواه تو ديدار نكند! حضرت فرمود : لا واللّه هرگز دست مَذَلّت به دست شما ندهم و از شما هم نگريزم چنانكه عَبيد [=بندگان] گريزند . آنگاه ندا كرد ايشان را و فرمود : عِبادَ اللّهِ! اِنّى عُذْتُ بِرَبّي وَ رَبِّكُمْ اَنْ تَرْجُمُونِ وَ اَعُوذُ بِرَبّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ [= براستی که من پناه میبرم به پروردگار خودم و شما، از اینکه مرا رجم کرده، سنگ بزنید! و پناه می برم به پروردگار من و شما از شرّ هر تکببر کننده که ایمان ندارد به روز حساب! اشاره به دو آیه: دخان/20 و غافر/27 ، که حکایت گفتار موسی ع است به فرعونیان] (140). آنگاه از راحله خود فرود آمد و عُقبَة بن سِمعان را فرمود تا آنرا عِقال [= زانو بند، افسار] برنهاد. ابوجعفر طبرى نقل كرده از على بن حنظلة بن اسعد شِبامى از كثير بن عبداللّه شَعبى كه گفت : چون روز عاشورا ما به جهت مقاتله با امام حسين عليه السّلام به مقابل آن حضرت شديم ، بيرون آمد به سوى ما زُهَير بن القَين در حالى كه سوار بود بر اسبى دراز دُم، غرق در اسلحه ، پس فرمود : اى اهل كوفه ! من اِنذار مى كنم شما را از عذاب خدا، همانا حقّ است بر هر مسلمانى نصيحت و خيرخواهى برادر مسلمانش و تا به حال بر يك دين و يك ملّتيم و برادريم با هم تا شمشير در بين ما كشيده نشده ، پس هر گاه بين ما شمشيرى واقع شد برادرى ما از هم گسيخته و مقطوع خواهد شد و ما يك امّت و شما امّت ديگر خواهيد بود . همانا مردم بدانيد كه خداوند ما و شما را ممتحن و مبتلا فرموده به ذرّيه پيغمبرش تا بيند ما چه خواهيم كرد با ايشان ، اينك من مى خوانم شما را به نصرت ايشان و مخذول گذاشتن طاغى پسر طاغى عبيداللّه بن زياد را؛ زيرا كه شما از اين پدر و پسر نديديد مگر بدى ، چشمان شما را در آوردند و دستها و پاهاى شما را بريدند و شما را مُثْلَه كردند و بر تنه درختان خرما به دار كشيدند و اَشراف و قُرّاء شما را مانند حُجر بن عَدىّ و اصحابش و هانى بن عروه و امثالش را به قتل رسانيدند . لشكر ابن سعد كه اين سخنان شنيدند شروع كردند به ناسزا گفتن به زُهَير و مدح و ثنا گفتن بر ابن زياد و گفتند : به خدا قسم كه ما حركت نكنيم تا آقايت حسين و هر كه با اوست بكشيم يا آنها را گرفته و زنده به نزد امير عبيداللّه بن زياد بفرستيم . ديگر باره جناب زُهَير بناى نصيحت را گذاشت و فرمود : اى بندگان خدا! اولاد فاطمه عليهَاالسّلام اَحَقّ و اَوْلَى هستند به مَوَدّت و نصرت، از فرزند سُمَيّه ، هر گاه يارى نمى كنيد ايشان را پس شما را در پناه خدا در مى آورم از آنكه ايشان را بكشيد، بگذاريد حسين را با پسر عمّش يزيد بن معاويه هر آينه به جان خودم سوگند كه يزيد راضى خواهد شد از طاعت شما بدون كشتن حسين عليه السّلام . اين هنگام شمر ملعون تيرى به جانب او افكند و گفت : ساكت شو خدا ساكن كند صداى ترا همانا ما را خسته كردى از بس كه حرف زدى : زهير با وى گفت : "يَابْنَ الْبَوّالِ عَلَى عَقِبَيْهِ! ما اِيّاكَ اُخاطِبُ اِنَّما اَ نْتَ بَهيمَةٌ = اى پسر آن كسى كه بر پاشنه هاى خود مى شاشيد! من با تو تكلّم نمى كنم تو انسان نيستى بلكه حيوان مى باشى! ؛ به خدا سوگند گمان نمى كنم ترا كه دو آيه محكم از كتاب اللّه را دانا باشى پس بشارت باد ترا به خِزى و خوارى روز قيامت و عذاب دردناك!". شمر گفت كه خداوند ترا و صاحبت را همين ساعت خواهد كشت . زهير فرمود : آيا به مرگ مرا مى ترسانى ؟ به خدا قسم مردن با آن حضرت نزد من محبوب تر است از مخلّد بودن در دنيا با شماها . پس رو كرد به مردم و صداى خود را بلند كرد و فرمود : اى بندگان خدا! مغرور نسازد شما را اين جلف جانى و امثال او به خدا سوگند كه نخواهد رسيد شفاعت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم به قومى كه بريزند خون ذُريّه و اهل بيت او را و بكشند ياوران ايشان را . راوى گفت : پس مردى او را ندا كرد و گفت : ابو عبداللّه الحسين عليه السّلام مى فرمايد بيا به نزد ما . فَلَعَمْري لَئِنْ كانَ مؤمِنُ آلِ فِرعَوْنَ نَصَحَ لِقَوْمِهِ وَ اَبْلَغَ فِى الدُّعاَّءِ لَقَدْ نَصَحْتَ وَ اَبْلَغْتَ لَو نَفَعَ النُّصْحُ وَ الاِْ بْلاغُ [= پس قسم به جانم؛ اگر مؤمن آل فرعون نصیحت کرد قوم خود را، و در دعوت ایشان مبالغه بسیار نمود، براستی که تو نصیحت و مبالغه نمودی، اگر سودمند افتد نصیحت و ابلاغ! – س] .
و سيّد بن طاوس رَحِمَهُ اللّهُ روايت كرده كه چون اصحاب پسر سعد سوار گشتند و مهياى جنگ با آن حضرت شدند آن جناب بُرَيْر بن خُضَير را به سوى ايشان فرستاد كه ايشان را موعظتى نمايد، بُرَير در مقابل آن لشكر آمد و ايشان را موعظه نمود . آن بدبختان سيه روزگار كلام او را اِصغاء [=شنیدن] ننمودند و از مواعظ او انتفاع نبردند . پس خود آن جناب بر ناقه خويش و به قولى بر اسب خود سوار شد و به مقابل ايشان آمده و طلب سكوت نمود، ايشان ساكت شدند، پس آن حضرت حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و بر حضرت رسالت پناهى و بر ملائكه و ساير انبياء و رُسل درود بليغى فرستاد پس از آن فرمود كه هلاكت و اندوه باد شما را اى جماعت غدّار و اى بى وفاهاى جفاكار در هنگامى كه به جهت هدايت خويش ما را به سوى خود طلبيديد و ما اجابت شما كرده و شتابان به سوى شما آمديم پس كشيديد بر روى ما شمشيرهايى كه به جهت ما د ردست داشتيد و برافروختيد بر روى ما آتشى را كه براى دشمن ما و دشمن شماها مهيّا كرده بوديم پس شما به كين و كيد دوستان خود به رضاى دشمنان خود همداستان شويد بدون آنكه عدلى در ميان شما فاش و ظاهر كرده باشند و بى آنكه طمع و اميد رحمتى باشد از شماها در ايشان پس چرا از براى شما بادويلها كه از ما دست كشيديد؟ و حال آنكه شمشيرها در حبس نيام بود و دلها مطمئن و آرام مى زيست و راءيها محكم شده و نيرو داشت لكن شما سرعت كرديد و انبوه شديد در انگيزش نيران فتنه مانند ملخها و خويشتن را ديوانه وار در انداختيد در كانون نار چون پروانه گان پس دور باشيد از رحمت خدا اى معاندين امت و شاذ و شارد جمعيت و تارك قرآن و محرّف كلمات آن و گروه گناهكاران و پيروان وساوس شيطان و ماحيان شريعت و سنّت نبوى آيا ظالمان را معاونت مى كنيد و از يارى ما دست بر مى داريد؟ بلى سوگند به خداى كه غدر و مكر از قديم در شماها بوده با او به هم پيچيده اصول شما و از او قوّت گرفته فروغ شما . لاجرم شما پليدتر ميوه ايد گلوگاه ناظر را و كمتر لقمه ايد غاصب را الحال آگاه باشيد كه زنازاده فرزند زنازاده يعنى ابن زياد عليه اللعنة مرا مردّد كرده ميان دو چيز :
يا آنكه شمشير كشيده و در ميدان مبارزت بكوشم ، و يا آنكه لباس مذلّت بر خود بپوشم و دور است از ما ذلّت و خداوند رضا ندهد و رسول نفرمايد و مؤ منان و پروردگان دامنهاى طاهر و صاحبان حميّت و اربابهاى غيرت ذلّت لئام را بر شهادت كرام اختيار نكنند، اكنون حجّت را بر شما تمام كردم و با قلّت اعوان و كمى ياران با شما رزم خواهم كرد . پس متصل فرمود كلام خود را به شعرهاى فَروة بن مُسَيْك مُرادى :
شعر :
فَاِنْ نَهْزِمْ فَهَزّامونَ قِدْماً
وَ اِنَ نُغْلَبْ فَغَيْر مُغَلَّبينا
[= پس اگر شکست بدهیم دشمن را، از قدیم بسیار شکست دهنده بوده ایم!
ولی اگر مغلوب شویم، پی در پی مغلوب شونده نیستیم!]
وَ ما اِن طِبُّنا جُبْنٌ وَ لَكِنْ -
مَنايانا وَ دَوْلَةَ(141)آخِرينا
[= و چنین نیست که عادت ما ترس و جُبن باشد؛
ولیکن، مرگهای ما رسیده، و مقام و منصبهای دنیوی دیگران!] اِذا مَا المَوْتُ رَفَّعَ عَنْ اُناسٍ -
كَلا كِلَهُ ، اَناخَ بِآخَرينَا
[= هنگامیکه مرگ، سینه های سنگین خود را از روی گروهی از مردم بردارد،
بر روی دیگران خواهد افتاد!]
فَاَفْنَى ذلِكُمْ سَرَواتِ(142)قومى كَما اَفْنَى الْقروُنَ الاَوَّلينَا
[= پس آن نابود میسازد جوانمردان قوم مرا،
همانگونه که نابود ساخته مردمان گذشته را]
فَقُلْ لِلشّامِتيْنِ بِنا: اَفيقوُا!
سَيَلْقَى الشّامِتُونَ كَما لَقينا
[= پس بگو به شَماتت و شادکامی کنندگان در مصیبت ما:
بیدار شوید! بزودی شماتت کنندگان خواهند دید مثل آن مصیبت که ما دیده ایم!]

آنگاه فرمود : سوگند به خداى كه شما بعد من فراوان و افزون از مقدار زمانى كه پياده سوار اسب باشد زنده نمانيد، روزگار، آسياى مرگ بر سر شما بگرداند و شما مانند ميله سنگ آسيا در اضطراب باشيد، اين عهدى است به من از پدرمن از جدّمن ، اكنون راءى خود را فراهم كنيد وبا اتباع خود همدست شويد ومشورت كنيد تا امر برشما پوشيده نماند پس قصد من كنيد ومرا مُهلت مدهيد همانا من نيز توكّل كرده ام بر خداوندى كه پروردگار من وشما است كه هيچ متحرّك وجاندارى نيست مگر آنكه در قبضه قدرت اوست وهمانا پروردگار من بر طريق مستقيم وعدالت استوار است جزاى هر كسى را به مطابق كار او مى دهد . پس زبان به نفرين آنها گشود و گفت : اى پروردگار من باران آسمان را از اين جماعت قطع كن و برانگيز بر ايشان قحطى مانند قحطى زمان يوسف عليه السّلام كه مصريان را به آن آزمايش فرمودى وغلام ثقيف (143) را برايشان سلطنت ده تا آنكه برساند به كامهاى ايشان كاسه هاى تلخ مرگ را؛ زيرا كه ايشان فريب دادند مارا و دست از يارى ما برداشتند وتوئى پروردگار ما، برتو توكّل كرديم وبه سوى تو انابه نموديم وبه سوى تو است بازگشت همه . پس از ناقه به زير آمد وطلبيد (مُرْتَجِز) اسب رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم را وبرآن سوار گشت ولشكر خود را تعبيه فرمود(144)
طبرى از سَعد بن عُبَيْده روايت كرده كه پير مردان كوفه بالاى تلّ ايستاده بودند و براى سيّد الشهداء عليه السّلام مى گريستند و مى گفتند : اَللّهُمَّ اَنْزِلْ نَصْرَكَ؛ يعنى بارالها! نصرت خود را بر حسين نازل فرما . من گفتم : اى دشمنان خدا چرا فرود نمى آئيد او را يارى كنيد؟ سعيد گفت : ديدم حضرت سيّدالشّهداء عليه السّلام كه موعظه فرمود مردم را در حالتى كه جُبّه اى از (بُرد) در بر داشت وچون رو كرد به سوى صفّ خويش مردى از بَنى تَميم كه او را عمر طُهَوِىّ [=منسوب به قبیله ی طُهَیَّة] مى گفتند؛ تيرى به آن حضرت افكند كه در ميان كتفش رسيد وبر جُبّه اش آويزان شد وچون به لشكر خود ملحق شد نظر كردم به سوى آنها ديدم قريب صد نفر مى باشند كه در ايشان بود از صُلب على عليه السّلام پنج نفر واز بنى هاشم شانزده نفر و مردى از بَنى سُلَيْم و مردى از بَنى كِنانه كه حليف ايشان بود وابن عمير بن زياد انتهى . (145)
و در بعضى مَقاتل است كه چون حضرت اين خطبه مباركه راقرائت نمود فرمود : ابن سعد را بخوانيد تا نزد من حاضرشود، اگر چه ملاقات آن حضرت بر ابن سعد گران بود لكن دعوت آن حضرت را اجابت نمود و باكراهتى تمام به ديدار آن امام عليه السّلام آمد حضرت فرمود : اى عُمر! تو مرا به قتل مى رسانى به گمان اينكه ، ابن زياد زنازاده پسر زنازاده ترا سلطنت مملكت رى و جرجان خواهد داد، به خدا سوگند كه تو به مقصود خود نخواهى رسيد و روز تهنيت و مبارك باد اين دو مملكت را نخواهى ديد، اين سخن عهدى است كه به من رسيده اين را استوار مى دار و آنچه خواهى بكن همانا هيچ بهره از دنيا وآخرت نبرى ، و گويا مى بينم سر ترا در كوفه بر نى نصب نموده اند وكودكان آن را سنگ مى زنند و هدف و نشانه خود كنند . از اين كلمات عُمرسعد خشمناك شد و از آن حضرت روى بگردانيد و سپاه خويش را بانگ زد كه چند انتظار مى بريد، اين تكاهل و توانى [=سستی ورزیدن] به يك سو نهيد و حمله اى گران دردهيد حسين واصحاب او افزون از لقمه اى نيستند . اين وقت امام حسين عليه السّلام بر اسب رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه مُرْتَجِز نام داشت برنشست واز پيش روى صفّ درايستاد ودل بر حرب نهاد وفرياد به استغاثه برداشت وفرمود آيا فرياد رسى هست كه براى خدا يارى كند ما را؟ آيا دافعى هست كه شّر اين جماعت را از حريم رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم بگرداند



تعداد بازدید از این مطلب: 147
موضوعات مرتبط: عاشورا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود